loading...

سیناپس

گذری بر سینما و ادبیات

بازدید : 23
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 10:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سیناپس

سیناپس

مثل یکی از آن گره‌های شیطانی که هرچه بیشتر تقلا کنی، محکم‌تر می‌شود، فیلم دختر و سوزن ساخته مگنوس فون هورن، که در بخش رقابتی جشنواره کن حضور دارد، به اوجی ویرانگر می‌رسد، چنان که گویی زه یک پیانو را تا حد گسستن کشیده باشند .

بازیگر دانمارکی، ویک کارمن سونه ( تعطیلات، سرزمین خد ا) ، نقش کارولینه را با ظرافتی چندلایه و کمینه‌گرا ایفا می‌کند؛ خیاطی آسیب‌پذیر اما مقاوم که در کپنهاگ پس از جنگ جهانی اول، در دهه ۱۹۲۰ ، تنها و درمانده می‌شود. وقتی معشوق ثروتمندش (یواکیم فیِلستروپ) او را باردار کرده اما حاضر به ازدواج با او نمی‌شود، کارولینه تنها دو راه پیش رو دارد: یا با یک میل‌بافتنی در وان حمام نوزاد خود را سقط کند، یا آن را به داگمار (ترینه دیرهولم)، زنی شوم که صاحب یک آبنبات‌فروشی است و در خفا یک آژانس غیرقانونی فرزندخواندگی را اداره می‌کند، بسپارد. این فیلم که توسط فیلمبردار مستعد، میخال دیمِک ( درد واقعی، ای‌ا و) ، با فرمت دیجیتال، سیاه و سفید و در نسبت تصویری ۳:۲ فیلم‌برداری شده، حس عکسی عتیقه را دارد؛ فضایی خلسه‌آور و ساکن که سینمادوستان را مجذوب خود می‌کند، اما به دلیل تلخی موضوع ممکن است از نظر تجاری موفقیت‌آمیز نباشد .

دست‌کم در دانمارک، که داستان واقعی الهام‌بخش این فیلم معروف است، توجه عمومی‌را جلب خواهد کرد. اما دختر و سوزن می‌تواند مخاطبان گسترده‌تری را نیز تحت‌تأثیر قرار دهد، چراکه مسئله اصلی فیلم گزینه‌های محدود زنان در مواجهه با بارداری‌های ناخواسته همچنان موضوعی داغ و بحث‌برانگیز است. این مسئله در حال حاضر از همیشه به‌روزتر به نظر می‌رسد، به‌ویژه پس از آنکه برخی کشورهای اروپایی (مانند ایرلند و فرانسه) حق انتخاب را در قانون اساسی خود گنجانده‌اند.

کارگردانان دیگر شاید این فرصت را غنیمت می‌شمردند تا از بُعد جنایت واقعی فیلم نهایت استفاده را ببرند و روایت را از نگاه شخصیت دیگری دنبال کنند. اما فون هورن، که در فیلم پیشین خود عرق نیز بر زنی جوان که در آستانه فروپاشی است تمرکز داشت، قهرمانی انتخاب کرده که در عین آشفتگی، قابل همذات‌پنداری است. در فیلمنامه‌ای که فون هورن و لاین لانگبک به نگارش درآورده‌اند، کارولینه به‌آسانی می‌توانست شخصیتی غیردوست‌داشتنی و حتی سرد جلوه کند، اما بازی سونه این توازن را برقرار می‌کند؛ او معصومیت کودکانه، حسی ملموس از سرزندگی و میل به اعتماد کردن را در کارولینه برجسته می‌سازد ویژگی‌ای که در نهایت به سقوطش می‌انجامد. سونه حتی از لحاظ فیزیکی همچون یک نوجوان به نظر می‌رسد: اندامی‌ظریف و لباسی که با سلیقه‌ای کودکانه و تصادفی ترکیب شده، گویی عروسکی که لباس‌هایش را سرهم کرده باشند. با این حال، نوعی سرسختی در او وجود دارد، قدرتی درونی که علی‌رغم تمام ضعف‌هایش، او را شایسته تحسین می‌کند .

این قدرت درونی در صحنه‌های آغازین مشهود است، هنگامی‌که کارولینه با صاحبخانه‌اش بگومگو می‌کند؛ کسی که دیگر نمی‌تواند او را در خانه نگه دارد، چراکه هفته‌ها اجاره عقب‌افتاده دارد. مشخص است که کارولینه مدتی است از نظر مالی در تنگنا قرار دارد. اگرچه او در یک کارگاه پوشاک کار می‌کند و یونیفورم می‌دوزد (علاقه‌مندان به صنایع‌دستی و ماشین‌های دوخت قدیمی‌از دیدن کارگرانی که پشت چرخ‌خیاطی‌های دستی ایستاده‌اند و کار می‌کنند لذت خواهند برد)، اما شوهرش، پیتر، که برای جنگیدن در کنار متفقین رفته بود، ماه‌هاست که هیچ خبری از خود نداده است. کارولینه گمان می‌کند او مرده، اما بدون گواهی فوت نمی‌تواند از مستمری بیوه‌ها بهره‌مند شود. در تلاش برای نجات خود، به دفتر یورگن، صاحب کارخانه، می‌رود و این وارث جوان و خوش‌چهره به او دل می‌بندد و دستمزدش را افزایش می‌دهد به اندازه‌ای که بتواند اجاره‌خانه محقر و کثیفش را بپردازد .

جالب آنکه فیلم، با استفاده از لوکیشن‌هایی در لهستان و شهر گوتنبرگ در سوئد، فضای شهری آلوده و واقعی‌ای را خلق کرده است: خیابان‌های پیچ‌درپیچ سنگ‌فرش‌شده، دیوارهایی با رنگ‌های پوسته‌پوسته، و دروازه‌های کارخانه‌هایی که یادآور نخستین فیلم‌های برادران لومیر هستند .

همزمان با اینکه کارولینه متوجه بارداری‌اش می‌شود و امید دارد که یورگن با او ازدواج کند، همسر واقعی‌اش، پیتر (بشیر زچیری)، ناگهان از ناکجاآباد سر می‌رسد _ تقریباً غیرقابل‌شناسایی به دلیل زخم‌های وحشتناکی که صورتش را پوشانده و با ماسکی سفارشی آن‌ها را پنهان می‌کند. کارولینه که نگران است حضور پیتر آینده‌اش با یورگن را خراب کند و از اینکه او هرگز به او اطلاع نداده که هنوز زنده است، خشمگین است، او را از خود می‌راند. اما همه‌چیز زمانی به بیراهه می‌رود که مادر متکبر و اشرافی یورگن (بندیکته‌هانسن) ازدواج را برهم می‌زند، و کارولینه را در برابر انتخابی سهمگین قرار می‌دهد: سوزن بافندگی یا زایمان فرزندی نامشروع .

فیلمنامه، هر گام را به‌گونه‌ای ترسیم می‌کند که اجتناب‌ناپذیر به نظر برسد، اما همچنان تعلیق کافی را حفظ می‌کند تا مخاطب برای ادامه فیلم کنجکاو باشد. بااین‌حال، نکته مهم این است که در نیمه دوم فیلم، کارولینه در دام دگمار اووربای (با بازی توانمند ستاره دانمارکی ترین دیورهولم) گرفتار می‌شود _ زنی که فون هورن به طرز هولناکی اما کاملاً دقیق در یادداشت‌های مطبوعاتی فیلم، او را با جادوگران قصه‌های پریان مقایسه می‌کند. دگمار که همیشه همراه دختر هفت‌ساله و موطلایی‌اش، ارنا (آوو ناکس مارتین)، دیده می‌شود، در ابتدا به نظر می‌رسد که برای کارولینه یک نجات‌بخش است. تماشاگرانی که با داستان واقعی آشنا نیستند، ممکن است او را در آغاز همان زنان نجیب و مهربانی ببینند که در چنین روایت‌هایی به دختران جوان گرفتار کمک می‌کنند. اما هشدار: او چنین کسی نیست .

تدوین متوازن آگنیشکا گلینسکا و تسلط فون هورن بر روایت، به‌طرزی استادانه، داستان را به سوی اوج وحشتش هدایت می‌کند. مانند یک افسانه، فاش شدن حقیقت در انتها هم غیرمنتظره است و هم از پیش آشکار شدن. نقش دیورهولم در حفظ تعلیق را نباید دست‌کم گرفت. دگمار، در عین جذابیت، بی‌رحم است _ زنی که آشکارا زخم‌هایی از گذشته دارد و چهرۀ دلپذیر و مادرانه‌اش ماسکی است که در پس آن، هیولایی پنهان شده است. نکته جالب اینجاست که انعکاس متقابل او در روایت، یعنی پیتر _ که درنهایت به یکی از موجودات عجیب سیرک بدل می‌شود _ تنها شخصیت کاملاً شریف و بی‌گناه داستان است، که نوعی تعادل روایی واضح اما شاید اندکی بیش‌ازحد مستقیم را ایجاد می‌کند .

همه‌چیز می‌توانست بیش از حد واقعی و طاقت‌فرسا باشد، اگر پایان داستان خوشبختانه با روزنه‌ای از امید همراه نبود. بدترین شخصیت‌ها تاوان گناهانشان را پس می‌دهند و خوبان فرصتی دوباره می‌یابند. بی‌تردید، این پایانی شبیه افسانه‌هاست، اما از آن دست که این روزها بیش از همیشه به آن نیاز داریم .

منبع: لزلی فلپرین

The Hollywood Reporter

بازدید : 5
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 9:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سیناپس

سیناپس

فقط در صورتی که فکر کرده‌اید این فیلم داستانی دلگرم‌کننده درباره یک خیاط جوان شیرین است که در برنامه تلویزیونی بی‌بی‌سی برنده می‌شود، باید بگویم که «سوزن» موردنظر درواقع میل‌ بافتنی است که برای سقط‌جنین در یک حمام عمومی‌در کپنهاگِ پس از جنگ‌جهانی اول استفاده می‌شود. این فیلم، ساختۀ ماگنوس ون هورن ، کارگردان سوئدی ساکن لهستان _ که اولین حضورش را در رقابت جشنواره کن تجربه می‌کند _ یک فیلم ترسناکِ تاریک و هیپنوتیزم‌کننده است؛ کابوسی جنایی که بر اساس پروندۀ واقعی قاتل نوزادان در دانمارکِ سال ۱۹۲۱ ساخته شده، با سبک بصری سیاه و سفید اکسپرسیونیستی با کنتراست بالا فیلم‌برداری شده و موسیقی اعصاب‌خردکن فردریکه هوفمایر آن را به سطحی از اضطراب تقریباً غیرقابل‌تحمل می‌رساند .

فیلم قبلی ون هورن، Sweat ، که طنزی درباره رسانه‌های اجتماعی بود، مرا قانع نکرد، اما این فیلم جدید، گراند گینیول وحشتناکی است که با مهارتی فنی چشمگیر ساخته شده؛ چیزی شبیه Sweeney Todd از سوندهیم ، اما بدون آن طنز سیاه. در اینجا می‌توان ردپای دیوید لینچ ، لارس فون تریه و حتی تاد براونینگ را دید. فیلم دربارۀ دنیایی است که در آن زندگی زنان بی‌ارزش تلقی می‌شود و مقامات نه‌تنها از رنج آن‌ها بی‌اعتنا هستند، بلکه با انزجار به آن می‌نگرند _ و این همه در دوره‌ای است که جنگ جهانی اول، ایدۀ قتل‌عام را عادی کرده بود. در حین تماشای فیلم، ذهنم به چیزی قدیمی‌تر پرواز کرد: خودکشی‌های مالتوسی در جود گمنام اثر توماس‌هاردی، آنجا که گفته می‌شود: « تمام شد، چون ما زیادی بودیم

The Girl With the Needle یک اثر آرت‌هاوس-اکسپلویتیشن (تلفیقی از سینمای هنری و استثمارگر) با بازی‌های درگیرکننده و مضمونی حقیقتاً جهنمی‌است، اما به نظرم تصمیم ون هورن برای تقسیم تمرکز دراماتیک بین قاتل سریالی واقعی و زنی کاملاً خیالی (همان "دختر با سوزن") که یکی از قربانیان-مشتریان اوست و با او نوعی رابطۀ عاطفی مشترک پیدا می‌کند، جای بحث دارد. این ابداع جسورانه‌ای است، اما از تأثیر و حضور دراماتیک قاتل کم می‌کند و شاید به شکلی نادرست، تنهایی عمیق و ذاتی او را از بین می‌برد .

ویک کارمن سونه ، بازیگر همیشه درخشان (از فیلم‌های Godland اثر هیلنور پالماسون و Holiday ساخته ایزابلا اکلُف ) در نقش کارولینه ظاهر می‌شود؛ زنی جوان و فقیر که همسرش در جنگ ناپدید شده و احتمالاً کشته شده است (البته این، گره داستانی کمی‌مشکل‌ساز به نظر می‌رسد، چون در بخش‌های دیگر، فیلمنامۀ ون هورن اذعان دارد که دانمارک در جنگ بی‌طرف بود). کارولینه با صاحب ثروتمند کارخانۀ نساجی که در آن کار می‌کند، رابطه‌ای عاشقانه آغاز می‌کند و او نیز پس از بارداری، قول ازدواج به او می‌دهد. اما مادر مقتدر مرد، این وصلت را ممنوع می‌کند و در این میان، همسر کارولینه پس از پایان جنگ بازمی‌گردد با ماسکی روی صورت که زخم‌های وحشتناک او را پنهان می‌کند، به‌گونه‌ای که تنها شغلی که برایش باقی مانده، اجرای نمایش در سیرک به‌عنوان یک موجود عجیب و غریب است .

در ناامیدی محض، کارولینه تلاش می‌کند در یک حمام عمومی، با میل‌بافتنی، فرزند خود را سقط کند و اینجا همان نقطه‌ای است که او با داگمار اووربایه افسانه‌ای (شخصیت واقعی)، با بازی ترینه دیرهولم ، آشنا می‌شود؛ زنی که مغازۀ شیرینی‌فروشی دارد، اما در کنار آن، عملیاتی مخفیانه برای "واگذاری نوزادان به فرزندخواندگی" به راه انداخته است. کارولینه تصور می‌کند که می‌تواند به‌عنوان یک دایۀ شیرده از این راه کسب درآمد کند، اما کم‌کم متوجه می‌شود که این نوزادان هرگز به خانواده‌ای سپرده نمی‌شوند ...

فیلم پر از لحظات تهوع‌آور اما کاملاً باورپذیر است. داگمار به اتر اعتیاد دارد تا از وحشت و یأس خود بکاهد؛ در خانه‌اش کودکی خردسال زندگی می‌کند (احتمالاً یکی از نوزادانی که نتوانسته به قتل برساند) و کارولینه مجبور می‌شود او را شیر دهد . یک روایت دیگر می‌توانست این شخصیت را عمیق‌تر بررسی کند از جمله دوران کودکی و تربیت او، تجربه‌های فرضی‌اش از ظلم، فقر و سوءاستفاده، و این‌که چگونه قدم‌به‌قدم به سمت این شغل هولناک کشیده شد. اما ون هورن این بخش‌ها را به شخصیت خیالی و جوان‌ترِ کارولینه منتقل کرده است؛ انتخابی که گرچه به لحاظ داستانی کارآمد است، اما باعث می‌شود دیرهولم (در نقش داگمار) عملاً متریال کمتری برای ایفای نقش داشته باشد .

بااین‌حال، هیچ تردیدی نیست که این فیلم از ابتدا تا انتها، موجی از ترس خالص را در بیننده ایجاد می‌کند .

منبع: گاردین

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 72
  • بازدید کننده امروز : 63
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 73
  • بازدید ماه : 73
  • بازدید سال : 511
  • بازدید کلی : 527
  • کدهای اختصاصی