این فیلم درباره فقدان احساسات و عواطف است، درباره لحظات هولناکی که انسانها همدلیشان را نسبت به یکدیگر از دست میدهند یا این حس به انحراف کشیده میشود. در چنین جهانی، زندگی بدل به دوزخی میشود که فیلم، گوشهای از آن را به تصویر میکشد.
اثری که ظرافت، دقت و نقاط قوت فراوانی دارد؛ از بازیگری تا صحنهپردازی و جذابیتهای بصری، همهچیز در سطح یک تجربۀ ممتاز سینمایی است.
فیلمنامۀ آن نشان میدهد که همیشه «دوختن کُت برای یک دکمه» بد نیست؛ اینجا شخصیتی به نام «داگمار» داریم، کاراکتری برگرفته از واقعیت که راز تکاندهندهاش در نقطه اوج و پایان فیلم آشکار میشود (دکمه)، و حالا برای رسیدن به این لحظه، قصهای گیرا با محوریت «کارولین» نوشته میشود (کُت). موقعیتهایی که پیشتر بارها در فیلمهای دیگر دیدهایم، اینبار چنان دقیق و هنرمندانه کنار هم چیده شدهاند که از یکدیگر آشنازدایی میکنند، مدام غافلگیرمان میکنند و ساختاری استوار میسازند. این فیلم بار دیگر یادآور میشود که چگونه یک قصۀ قوی و فیلمنامۀ حسابشده میتواند به گسترش و تأثیرگذاری بیشتر مضمون بینجامد و اثری چندلایه خلق کند.
برای مثال، من میگویم این فیلم درباره فقدان احساسات و عواطف است، اما مخاطبی دیگر لایههای متفاوتی از معنا را کشف و تفسیر خواهد کرد. تماشای این فیلم تجربهای دشوار اما ارزشمند است که بیننده را عمیقاً تحتتأثیر قرار میدهد؛ بااینحال بهتر است پیش از تماشا، برای مواجهه با لحظات طاقتفرسا و تکاندهندۀ آن آماده باشید.
۷ از ۱۰.