loading...

سیناپس

گذری بر سینما و ادبیات

بازدید : 9
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 9:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سیناپس

سیناپس

فقط در صورتی که فکر کرده‌اید این فیلم داستانی دلگرم‌کننده درباره یک خیاط جوان شیرین است که در برنامه تلویزیونی بی‌بی‌سی برنده می‌شود، باید بگویم که «سوزن» موردنظر درواقع میل‌ بافتنی است که برای سقط‌جنین در یک حمام عمومی‌در کپنهاگِ پس از جنگ‌جهانی اول استفاده می‌شود. این فیلم، ساختۀ ماگنوس ون هورن ، کارگردان سوئدی ساکن لهستان _ که اولین حضورش را در رقابت جشنواره کن تجربه می‌کند _ یک فیلم ترسناکِ تاریک و هیپنوتیزم‌کننده است؛ کابوسی جنایی که بر اساس پروندۀ واقعی قاتل نوزادان در دانمارکِ سال ۱۹۲۱ ساخته شده، با سبک بصری سیاه و سفید اکسپرسیونیستی با کنتراست بالا فیلم‌برداری شده و موسیقی اعصاب‌خردکن فردریکه هوفمایر آن را به سطحی از اضطراب تقریباً غیرقابل‌تحمل می‌رساند .

فیلم قبلی ون هورن، Sweat ، که طنزی درباره رسانه‌های اجتماعی بود، مرا قانع نکرد، اما این فیلم جدید، گراند گینیول وحشتناکی است که با مهارتی فنی چشمگیر ساخته شده؛ چیزی شبیه Sweeney Todd از سوندهیم ، اما بدون آن طنز سیاه. در اینجا می‌توان ردپای دیوید لینچ ، لارس فون تریه و حتی تاد براونینگ را دید. فیلم دربارۀ دنیایی است که در آن زندگی زنان بی‌ارزش تلقی می‌شود و مقامات نه‌تنها از رنج آن‌ها بی‌اعتنا هستند، بلکه با انزجار به آن می‌نگرند _ و این همه در دوره‌ای است که جنگ جهانی اول، ایدۀ قتل‌عام را عادی کرده بود. در حین تماشای فیلم، ذهنم به چیزی قدیمی‌تر پرواز کرد: خودکشی‌های مالتوسی در جود گمنام اثر توماس‌هاردی، آنجا که گفته می‌شود: « تمام شد، چون ما زیادی بودیم

The Girl With the Needle یک اثر آرت‌هاوس-اکسپلویتیشن (تلفیقی از سینمای هنری و استثمارگر) با بازی‌های درگیرکننده و مضمونی حقیقتاً جهنمی‌است، اما به نظرم تصمیم ون هورن برای تقسیم تمرکز دراماتیک بین قاتل سریالی واقعی و زنی کاملاً خیالی (همان "دختر با سوزن") که یکی از قربانیان-مشتریان اوست و با او نوعی رابطۀ عاطفی مشترک پیدا می‌کند، جای بحث دارد. این ابداع جسورانه‌ای است، اما از تأثیر و حضور دراماتیک قاتل کم می‌کند و شاید به شکلی نادرست، تنهایی عمیق و ذاتی او را از بین می‌برد .

ویک کارمن سونه ، بازیگر همیشه درخشان (از فیلم‌های Godland اثر هیلنور پالماسون و Holiday ساخته ایزابلا اکلُف ) در نقش کارولینه ظاهر می‌شود؛ زنی جوان و فقیر که همسرش در جنگ ناپدید شده و احتمالاً کشته شده است (البته این، گره داستانی کمی‌مشکل‌ساز به نظر می‌رسد، چون در بخش‌های دیگر، فیلمنامۀ ون هورن اذعان دارد که دانمارک در جنگ بی‌طرف بود). کارولینه با صاحب ثروتمند کارخانۀ نساجی که در آن کار می‌کند، رابطه‌ای عاشقانه آغاز می‌کند و او نیز پس از بارداری، قول ازدواج به او می‌دهد. اما مادر مقتدر مرد، این وصلت را ممنوع می‌کند و در این میان، همسر کارولینه پس از پایان جنگ بازمی‌گردد با ماسکی روی صورت که زخم‌های وحشتناک او را پنهان می‌کند، به‌گونه‌ای که تنها شغلی که برایش باقی مانده، اجرای نمایش در سیرک به‌عنوان یک موجود عجیب و غریب است .

در ناامیدی محض، کارولینه تلاش می‌کند در یک حمام عمومی، با میل‌بافتنی، فرزند خود را سقط کند و اینجا همان نقطه‌ای است که او با داگمار اووربایه افسانه‌ای (شخصیت واقعی)، با بازی ترینه دیرهولم ، آشنا می‌شود؛ زنی که مغازۀ شیرینی‌فروشی دارد، اما در کنار آن، عملیاتی مخفیانه برای "واگذاری نوزادان به فرزندخواندگی" به راه انداخته است. کارولینه تصور می‌کند که می‌تواند به‌عنوان یک دایۀ شیرده از این راه کسب درآمد کند، اما کم‌کم متوجه می‌شود که این نوزادان هرگز به خانواده‌ای سپرده نمی‌شوند ...

فیلم پر از لحظات تهوع‌آور اما کاملاً باورپذیر است. داگمار به اتر اعتیاد دارد تا از وحشت و یأس خود بکاهد؛ در خانه‌اش کودکی خردسال زندگی می‌کند (احتمالاً یکی از نوزادانی که نتوانسته به قتل برساند) و کارولینه مجبور می‌شود او را شیر دهد . یک روایت دیگر می‌توانست این شخصیت را عمیق‌تر بررسی کند از جمله دوران کودکی و تربیت او، تجربه‌های فرضی‌اش از ظلم، فقر و سوءاستفاده، و این‌که چگونه قدم‌به‌قدم به سمت این شغل هولناک کشیده شد. اما ون هورن این بخش‌ها را به شخصیت خیالی و جوان‌ترِ کارولینه منتقل کرده است؛ انتخابی که گرچه به لحاظ داستانی کارآمد است، اما باعث می‌شود دیرهولم (در نقش داگمار) عملاً متریال کمتری برای ایفای نقش داشته باشد .

بااین‌حال، هیچ تردیدی نیست که این فیلم از ابتدا تا انتها، موجی از ترس خالص را در بیننده ایجاد می‌کند .

منبع: گاردین

بازدید : 29
چهارشنبه 16 بهمن 1403 زمان : 4:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سیناپس

سیناپس

خون‌آشام‌ها فقط موجودات تخیلی نیستند؛ سینمای وحشت می‌خواهد این را بگوید. این‌که هیولاها، ارواح خبیثه و شیاطین واقعی‌اند. برای دیدن‌شان کافی است نگاهی بهاخبار روزانه بیندازید _ از بالا تا پایین صفحه، انواع‌واقسام هیولاها در شکل‌های مختلف پیدا می‌شوند. سینمای وحشت هم همین را می‌کاود و پرسش‌هایی درباره «شرّ» مطرح می‌کند؛ همان‌طور که دختر در فیلم می‌پرسد: «منشأ این شر کجاست؟ درون آدمی‌یا بیرون؟» و معمولاً، این سینما انگشت اتهام را به‌سمت تاریک‌ترین لایه‌های ناخودآگاه انسان نشانه می‌رود.

اما «نوسفراتو» شروعی درخشان دارد و پایانی نه‌چندان رضایت‌بخش؛ دراکولا آن‌طور که باید به سزای اعمالش نمی‌رسد و قصه خیلی ساده جمع می‌شود؛ بااین‌حال، فیلم ارزش یک‌ بار دیدن را دارد. «نوسفراتو» دربارۀ سایه‌هایی است که آرام‌آرام بر زندگی آدمی‌خیمه می‌زنند. گاهی تاریکی از جایی می‌آید که انتظارش را نداری.

۴ از ۱۰.

بازدید : 58
سه شنبه 15 بهمن 1403 زمان : 5:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سیناپس

سیناپس

Days of Nietzsche in Turin

کارگردان باید جسارت و بلندپروازی بسیاری داشته باشد که نقطۀ دید نیچه را برای فیلمش برگزیند. بااین‌حال، این جسارت در حد یک ایدۀ بلندپروازانه باقی می‌ماند و درنهایت، تصاویری که به دست می‌دهد، چندان تأثیرگذار نیستند. این فیلم درواقع چیزی بیش از یک مقالۀ سینمایی نیست؛ بی‌دیالوگ، بی‌داستان‌پردازی، و صرفاً نگاهی گذرا به روزهای پایانی زندگی نیچه در تورین دارد ؛ همان روزهایی که به فروپاشی ذهنی و جنون او انجامید .

بااین‌همه، یکی از معدود نقاط قوت فیلم، انتخاب روایت‌هایی از نوشته‌های اوست، که گاه با تصاویر پیوند می‌خورند و لحظاتی قابل‌تحمل می‌سازند؛ وگرنه، چه در بازیگری و چه در سایر انتخاب‌ها، گمان نمی‌کنم فیلم زحمتی به خود داده باشد .

۲ از ۱۰.

بازدید : 63
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 1:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سیناپس

سیناپس

1. آیا هنر برای بیان واقعیت باید شبیه به آن باشد؟ «داگویل» محکم می‌گوید: نه! این فیلم که یکی از انتزاعی‌ترین آثار تاریخ سینماست، به لحاظ ظاهری هیچ شباهتی به واقعیت ندارد، اما دلایل قاطعی در شرح و نقد واقعیت ارائه می‌دهد. داگویل با جسارت واقعیت را می‌شکافد و به چالش می‌‌کشد. بعید است مخاطبی بتواند موقعیت‌ها و شخصیت‌های این فیلم را نادیده بگیرد یا نشناسد.

2. «داگویل» فیلم موردعلاقۀ زنده‌یاد مریم میرزاخانی هم بوده است. برایم سؤال بود چه عنصری در فیلم باعث شده چنین ذهن درخشانی شیفتۀ آن باشد؟ این بار که فیلم را می‌دیدم، به نظرم رسید شاید نقطۀ اشتراک‌شان در همین فضای انتزاعی باشد. چرا که ریاضیات هم در فضایی انتزاعی، جهان را تحلیل می‌کند و ما را به درک روشن‌تر و دقیق‌تری از واقعیت می‌رساند.

3. «داگویل» تأکید می‌کند هنر فقط بازنمایی ساده واقعیت نیست؛ بلکه می‌تواند واقعیت را عریان کند، بازسازی نماید و از نو به ما بیاموزد. این همان قدرت انتزاع است؛ قدرتی که چیزهایی را به ما نشان می‌دهد که شاید در جهان عینی هرگز نمی‌دیدیم.

بازدید : 15
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 1:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سیناپس

سیناپس

به نظر می‌رسد تنها موسیو هدایت توانسته از این قضاوت‌های سخت تاریخی جان سالم به در ببرد. این در حالی است که سایر روشنفکران و نویسندگان معاصر، این روزها حسابی در معرض قضاوت‌ها و انتقادات شدید مردم قرار گرفته‌اند _ چه از طریق دشنام و ناسزا و چه از طرق دیگر. گویا تاریخ، قضاوت بی‌رحمانه‌اش را آغاز کرده است؛ کاری عظیم و بی‌تعارف که با هیچ‌کس شوخی ندارد.

اما چه عواملی باعث شده که موسیو هدایت از این طوفان جان سالم به در ببرد؟ آن‌هم نویسنده‌ای که به‌جرئت می‌توان گفت هیچ‌کس به‌اندازۀ او در نوشته‌هایش این ملت را مورد نقد و حتی گاه سرزنش و ناسزا قرار نداده است. ولی واقعیت این است که عناصر ملی در نوشته‌های هدایت به‌قدری پُررنگ و برجسته است، و نشانه‌های علاقه عمیق او به این سرزمین به‌قدری در لابه‌لای آثارش دیده می‌شود، که کمتر نویسنده معاصری می‌تواند در این زمینه با او رقابت کند. کافی است به آن گلدان باستانی که راوی «بوف کور» از زیر خاک ری بیرون می‌آورد _ همان گلدانی که وسیله‌ای می‌شود تا شخصیت داستان هویت خود را بازشناسد _ توجه کنیم. هدایت عمیقاً به ایران و این سرزمین کهن دلبسته بود و همین عشق، عاملی شد که حداقل تا به امروز، تاریخ کشورش نیز با او مهربان باشد.

حالا دیگر بگذریم از شخصیت نجیب، شرافتمند، و مصلحت‌اندیش هدایت. او نقد می‌کرد، نه تخریب، و آنچه در سر داشت، ماندگاری ایران بود، نه قطع ریشه‌های آن یا مسموم‌کردن سرچشمه‌های چندهزارسالۀ فرهنگی‌اش. شاید همین دلبستگی عمیق و نگاه مسئولانه بود که او را در نقدها و قضاوت‌ها سربلند نگه داشته است.

بازدید : 15
پنجشنبه 10 بهمن 1403 زمان : 1:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سیناپس


سیناپس

نما به نمای فیلم دقیق، موزون، و به‌اندازه است. جهان این اثر چه در فیلم و چه در رمان عمیقاً از جهان کافکایی تأثیر گرفته، اما این شباهت اهمیتی ندارد؛ چراکه سینمای ژاپن گاه چنان درخشان و منحصربه‌فرد است که دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد. «زن در ریگ روان» ازین دست آثار است.

*

دل را به ریگ روان سپرده‌ایم،
در قعرِ گودالِ غم فتاده‌ایم.
هر موجِ شن قصه‌ای نو کند،
در حلقۀ تکرارْ جان گداخته‌ایم.

چشمان زن، رازِ خاک و بقا،
«ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم!»
هر شب به امیدِ صبحی دگر،
آه از امیدها که باخته‌ایم.

فرجام ما در حصار بماند،
در سایۀ کابوس راه ساخته‌ایم.
آزادگی چیست؟ تقدیرمان چه بود؟
ما زندگانی به وهم باخته‌ایم.

داشتم به فیلم فکر می‌کردم که یکباره مبدل شد به این جملات ریتمیک و شاعرانه؛ خنده‌دار است ولی جدی گفتم. cool

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 27
  • بازدید کننده امروز : 28
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 30
  • بازدید سال : 804
  • بازدید کلی : 820
  • کدهای اختصاصی